جدول جو
جدول جو

معنی زخمه گه - جستجوی لغت در جدول جو

زخمه گه
(زَ مَ / مِ گَهْ)
آماجگاه زخمۀ (مضراب) ساز یا تیر و نیزه و مانند آن. آنجا که ضربۀ مضراب یا یکی از آلات جارحه وارد می آید، هدف تیر قضا یا تیر آه و مانند آن:
زخمه گه چرخ منقط مباش
از خط این دایره در خط مباش.
نظامی.
گاه چو شب لعل سحرگاه باش
گه چون سحر زخمه گه آه باش.
نظامی.
رجوع به زخمگاه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ / خِ مَ / مِ گَهْ)
خیمه گاه
لغت نامه دهخدا
(زَ مَ / مِ وَ)
مطرب و نوازندۀ سازهای ذوات الاوتار است. (آنندراج) :
زخمه ورانی که بگاه سرود
از رگ ناهید بتابند رود.
میرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ / تِ)
زخمه زننده. نوازندۀ سازهایی از قبیل رباب و بربط. ساز زن. رجوع به زخمه زدن شود:
زخمه بر ابریشم عطار زن
ار بصد زاری نوایی میزنی.
عطار.
ما چو چنگیم و تو زخمه میزنی
زاری از ما نی، تو زاری میکنی.
مولوی (مثنوی)
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ / مِ)
محل دخمه. مقبره. دخمه دان:
که این قادسی دخمه گاه منست
کفن جوشن و خون کلاه منست.
فردوسی.
بآیین کفن کردش و دخمه گاه
وزآنجایگه رفت نزد سپاه.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(زَ گَهْ)
جای فرود آمدن شمشیر و دیگر آلات جارحه. مضرب سیف. زخمگاه. رجوع به زخم و زخمگاه و زخمه گاه شود، نشانه. هدف. غرض. زخمگاه:
از خط این دایره در خط مباش
زخمگه چرخ مخطط مباش.
نظامی.
ای زخمگه ملامت من
هم قافلۀ قیامت من.
نظامی.
رجوع به زخمگاه و زخمه گاه و زخم شود.
، جای زخم. محلی از بدن که قبلاً مجروح بوده و اکنون التیام یافته. محل ریش:
درستی بود زخمها را ز خون
ولی زخمگه موی نارد برون.
نظامی.
رجوع به زخم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زخم گاه
تصویر زخم گاه
محل جراحت، محل ضربت. یا زخم گاه باد محل وزش باد جهت ریاح
فرهنگ لغت هوشیار